میخوای بیای ، باشه بیا !
با شرط و شروط
قول بده هر روز یه عطر متفاوت بزنی ..
قول بده هیچ آهنگی رو دوست نداشته باشی ...
قول بده با سردی بغلم کنی ...
قول بده بوسه در کار نباشه ...
خاطره داشتن با بوی یه عطر با یه آهنگ خیلی غمگینه ...
قبول بیا ! ولی بی بو ، بی صدا ، بی هوس ...
این شکلی تموم شدنش راحت تره ؛ عذاب بعدشم کمتر !!
درد تنهایی کشیدن
مثلِ کشیدنِ خطهایِ رنگی روی کاغذِ سفید
شاهکاری میسازد به نامِ دیوانگی...!
و من این شاهکارِ را به قیمتِ همهٔ فصلهایِ قشنگِ زندگیم
خریده ام...
تو هر چه میخواهی مرا بخوان
دیوانه
خود خواه
بی احساس.......
روزی مردی، عقربی را دید که درون آب دست و پا میزند، او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد،اما عقرب انگشت اورا نیش زد.
مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد، اما عقرببار دیگر او را نیش زد.
رهگذری او را دید و پرسید: برای چه عقربی را که نیش میزند نجات میدهی؟
مرد پاسخ داد: این طبیعت عقرب است که نیش بزند ولی طبیعت من این است که عشق بورزم.
تقدیم به کسانی که نیش عقربها از دوستان خود خوردند و حرف نزدند و دوباره عشق ورزیدند
همیشه میان من و من
فاصله ای بوده است
به اندازه تمامی کوچه های دلواپسی ام
تو که امدی
فاصله ها جا باز کرده اند
اینک میان من و من
هزاران فرسنگ فاصله است
به اندازه تمامی جاده های انتظار